می دانم
آخر یک روز
خسته می شود از نیامدنش
شوخی که نیست
مگر آدم
چقدر می تواند نیاید !
.............................................
+التماس دعا
+فردا مراسم داریم و خانواده شهید باباسی هم تشریف میارن
+چقدر بعضیا خوابن
می دانم
آخر یک روز
خسته می شود از نیامدنش
شوخی که نیست
مگر آدم
چقدر می تواند نیاید !
.............................................
+التماس دعا
+فردا مراسم داریم و خانواده شهید باباسی هم تشریف میارن
+چقدر بعضیا خوابن
جا مانده زِ خوبان شده ام گریه ندارد؟
مجنون و پریشان شده ام گریه ندارد؟
با بارِ کجِ رویِ دلم بین مسیرم
وامانده و حیران شده ام گریه ندارد؟
گفتم زرنگی کنم اما ته چاهم
بازی خورِ شیطان شده ام گریه ندارد؟
آن سینه زنِ اهل نماز شبِ تو مُرد
بدجور هوسران شده ام گریه ندارد؟
دور از علمایم چه نزدیک به مرگم
چون قصه ی پایان شده ام گریه ندارد؟
با زَمزَم اشک سحرم زِمزِمه دارم
همخانه ی هجران شده ام گریه ندارد؟
هی غرق شدم در دل دنیای مجازی
هی دور زِ قرآن شده ام گریه ندارد؟
دیگر به لبم خاطره ایی از شهدا نیست
من ننگ شهیدان شده ام گریه ندارد؟
با اینکه بدم باز بمن روضه چشانید
سرمست حسین جان شده ام گریه ندارد؟
یه روز عباس اومد پیشم گفت میخوام ازدواج کنم گفتم باکی ؟
گفت با دختر عموم
بهش گفتم تا حالا دیدیش و باهاش صحبت کردی که ببینی اخلاقش چطوریه ؟
با لبخند گفت : حاجی من تا حالا چهره اش را ندیدم چه برسه به اخلاقش
عباس خیلی با حیا بود اون حتی به دختر عموش نگاه نکرده بود تا وقتی نامزد کرد .
اولین دختری که دیده بود همسرش بود .
+آیا ما نیز اینگونه ایم؟
حاج حسین یکتا:
بچه ها بگردید
یه #دوست_خوب پیدا کنید...
#شهدا
وقتی یه تیپ و یه دست میشدن
باید میدیدیشون...
میگشتن
هم تیپ خودشون رو پیدا می کردن
بعد با هم رفیق میشدن
#دیدنی...
صیغه #عقد_اخوت میخوندن #خواستنی...
برادری پیدا کن
که وسط میدون مین #گناه
دستتو بگیره
بذارید
رنگین کمون هفت رنگ #خدایی
تو دلتون تجلی کنه
رنگ #خدایی به دلاتون بزنید...
یه تیپ و یه دست بشید مثل شهدا
آه
بالاخره تموم شد
اوفففففف
الان احساس شادی دارم
دلم میخواد از ته دل بخندم
برم دریا
(باورتون میشه؟با اینکه از خونه ما تا دریا فقط 20 دیقه راهه اما ما سالی یک بار میریم دریا)
ولی
مادر بنده الان خونه نیستن
و من الان باید برم ناهار درست کنم
.............................................................................
+هوا بس ناجوان مردانه گرم است
+دعا کنید معدلم خراب نشه
حال دلم بدجوری خرابه
عمو صدامو میشنوی؟
پس چرا....
..........
با نوای کاروان ... از نو بخوان آهنگران
چون در باغ شهادت را کلید آورده اند ...با نوای کاروان ... با نوای
کاروان ...
بار بندید همرهان ...
........................................................................
+ما وقتی رفته بودیم راهیان نور ایشون مسئول ما بودن .مرد خیییلی خوبی بودن. با اینکه برخوردی باهاشون نداشتم ولی خیلی جذب ایشون شده بودم. برام سوال بود که چرا انقدر ایشون روی من تاثیر گذاشته. یک بار هم برامون سخنرانی کرده بودن حرفاشون تاثیر گذار بود و حالمو عوض کرده بود. وقتی داشتن حرف میزدن واقعا دلم میخواست گریه کنم . اونجا من عکاس مدرسمون بودم و خیلی هم ازشون عکس گرفتم . خلاصه هرچی ازشون بگم کم گفتم . خیلی هم دنبال اسمشون بودم ولی پیدا نکردم
+ فردا هم مراسم وداع شهید بلباسی هست